زنگ ها برای که به صدا درمی آیند (ارنست همینگوی)
ارنست همینگوی رمان For Whom the Bell Tolls را در سال 1940 نوشته است. البته به نظر من ترجمه درست تر این است: "زنگ برای آنها به صدا در می آید".
رابرت جردن آمریکایی در بحبوحه جنگ داخلی اسپانیا به واحد های بریگارد بین المللی پیوسته است. از او خواسته میشود تا بعنوان متخصص مواد منفجره در اسپانیا پلی را منفجر کند. در این مسیر رابرت با دختری از گروه شورشیان بنام ماریا آشنا میشود.
در جنگی که در می گیرد، گروه چریکی، تمام آنها را نابود میکند. در همین لحظه جردن متوجه میشود که نابودی پل، دیگر فایدهای نخواهد داشت. اما باید مأموریت خود را به پایان برساند، ولی در حین انفجار پل پایش میشکند. به اطرافیان دستور میدهد تا از آنجا فرار کنند و خود همان جا، در حاشیهی جنگل، پشت مسلسل مینشیند و منتظر آمدن دشمن میماند. بدون شک او بر خلاف میلش مرگ را میپذیرد.
هدف از گذاشتن نام صدای زنگ در این کتاب، زنگ کلیسا میباشد که در زمان مرگ انسانها به صدا درمیآید و اشاره به دوران جنگ دارد. این صدا برای سربازان کشته شده در جنگ هم نواخته میشد. چیزی که باعث تمایز این داستان با سایر داستانهای مشابه آن شده، این است که در شرایطی که فقط قتل و خونریزی اتفاق میافتد، زیباترین جلوههای زندگی بشری یعنی عشق نمایان میشود.
جملاتی زیبا از کتاب:
- رستگاری نهایی از آنِ آنهایی است که مرگ را به پیروزی بدل میسازند.
- آدم برای شکست آفریده نشده، ممکن است نابود شود، اما شکست نمیخورد.
- چه فایدهای دارد که ما جنگ را ببریم ولی هدف خودمان را از انقلاب ببازیم؟
- چطور ممکن است بدون داشتن ایمان به پیروزی نهایی، بجنگیم و فاتح شویم.
- کسی که فقط فکر حفظ جان باشد وجودش برای دیگران مایهی خطر است.
- هیچ میدانی چه درد بیدرمانی است که انسان در تمام مدت عمرش از نظر ظاهری زشت باشد ولی خودش بداند که باطناً زیبا و خوشسیرت است؟
زنگ ها برای که به صدا در می آیند
برچسب: ،